معنی پلی آف
حل جدول
مرحله حذفی مسابقات ورزشی
لغت نامه دهخدا
آف. (اِ) آهوی تاتار. آهوی چین. آهوی ختن. آهوی خطا. آهوی مشک. آهوی مشکین. غزال المسک. || مِهر. خور. شمس.
پلی
پلی. [پ ُ] (اِخ) نام قصبه ای است واقع در جنوب هندوستان در قضای کداپه از ایالت مدرس در ساحل نهر چیر که تابع رود پز میباشد، دارای 16950 سکنه که بعض آنان مسلمانند. (قاموس الاعلام ترکی در کلمه ٔ پولی).
میزان پلی
میزان پلی. [پ ِ] (فرانسوی، اِ) (اصطلاح آرایشگری) تاب دادن مو. حالت جعدی و تابداری دادن موی سر را با وسائل.
پلی تیمت
پلی تیمت. [پ ُ م ِ] (اِخ) نامی است که جغرافی دانان قدیم یونان به نهر زرافشان بخارا داده اند. (قاموس الاعلام ترکی در پولیتیمت).
گنده پلی
گنده پلی. [گ ُ دِ پ ُ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود که در 14000 گزی جنوب قلعه نو واقع شده و30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
فرهنگ عمید
مهر، خور، خورشید،
آهوی مشک،
گویش مازندرانی
کنار هم
پلی
پهلو، پهلوی انسان و حیوان –جنب، کنار، برگرداندن، پشت...
برگرداندن، جنب، کنار، پشت و رو، بغل، پهلو
پلی به پلی
کنار هم
پلی پلی دین
در کنار هم بودن
فرهنگ معین
(اِ.) مهر، خورشید.
ترکی به فارسی
عف
فرهنگ فارسی هوشیار
فرانسوی چین
معادل ابجد
123